آب و گل

اهل قلم نی ام ؛ بل دلم براه قلم است

آب و گل

اهل قلم نی ام ؛ بل دلم براه قلم است

آب و گل

اهل قلم نی ام ؛ بل دلم براه قلم است «ن والقلم و مایسطرون»
تلاش میکنم خودم بنویسم ، آنچه که بدلم میرسه ...
و عکسها هم از خودم باشه ....
متشکرم از بازدید شما ...

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راه» ثبت شده است

۲۵
آبان

بسم الله

پیام رهگذر

گفتم کیستی ؟  گفت رهگذر

گفتم در انبان چه داری؟   گفت توشه ای پر گهر

گفتم به چه مقصد ؟

  گفت راه پر خطر

گفتم گوهرت چیست ؟   گفت بر انجیل و تورات سَرور 

گفتم دلیل ؟ 

گفت انا اعطیناک الکوثر

گفتم همین ؟   گفت لیلةالمبیت را یاد آور 

گفتم ایندر وصف علی است ؟

  گفت علی است قران را ثیاور

گفتم پس کو آن یاور ؟    گفت در محراب خون شناور

گفتم به چه جرمی ؟ 

گفت چون رسول را بود همسنگر

گفتم پس دیگر اصحاب چه ؟   گفت عهد خویش انداختند پشت سر

گفتم آن دگر افراد چه ؟  

گفت چون درختی بودند بی ثمر 

گفتم میوه قلب رسول ؟   گفت حسن

گفتم هم حسین ؟ 

گفت جوانان بهشت را سرور

گفتم آنان چه ؟    گفت حسن گردید خون جگر

گفتم پس حسین چه ؟ 

گفت سر جدا بر روی نی سوی شام کرده سفر 

گفتم چیست پیام؟   

گفت بر قران و عترت بکن نیک نظر 

گفتم ایا همین ؟    گفت در خانه اگر کس است یک حرف بس است

 منبع : کتاب گفتم گفت از رجبعلی نعمت زاده


توشه ی راه



  • آب و گِـــــل